من همیشه فردی پرتلاش بودم؛ روزانه کتابها و مقالات زیادی میخواندم، در دورههای آموزشی شرکت میکردم و مهارتهایم را ارتقا میدادم. اما همیشه میدیدم که افراد با اطلاعات و تواناییهایی کمتر از من، با حقوق بالاتر وارد بازار کار میشوند. این مسئله برایم تبدیل به یک سوال بزرگ شده بود.
روشهای مختلفی را امتحان کردم:
پرزنت کردن خودم: روی ارائه خودم کار کردم و بهبود بخشیدم، اما همچنان در حقوق درخواستیام، همیشه خودم را پایینتر از چیزی که باید، ارزیابی میکردم.
افزایش اطلاعاتم: فکر میکردم مشکل از کمبود دانش است، پس بیشتر خواندم و یاد گرفتم.
همنشینی با افراد قویتر: سعی کردم با افراد با اعتماد به نفس و قدرتمند وقت بگذرانم، اما تأثیر چندانی نداشت.
جملات انگیزشی و تاکیدی: این روش هم موقتی بود و بیشتر باعث سوگیری در تصمیمگیریهایم میشد.
هیچکدام از اینها به من کمک نکرد تا مشکل اصلی را حل کنم.
کشف مسئله: نداشتن امنیت و درک احساسات
بعد از مدتی متوجه شدم چیزی که من را به هم میریزد، احساس امنیت نداشتن و عدم درک درست احساساتم بود. من احساساتم را میشناختم، اما هرگز آنها را درک نمیکردم.
بجای اینکه بفهمم یک احساس از کجا میآید و طبیعی است، خودم را به خاطر آن سرزنش میکردم:
چرا نتوانستم فلان کار را درست انجام دهم؟
چرا نتوانستم جواب مناسبی بدهم؟
وقتی شروع کردم به درک احساساتم، اوضاع تغییر کرد. مثلاً:
اگر درک حرفهای کسی برایم سخت بود، متوجه شدم دلیلش میتواند خستگی یا کمخوابی باشد.
اگر به رفتار تند مدیری جواب ندادم، دلیلش ترسم از از دست دادن شغلم یا اهمیتی بود که به نظر او میدادم.
کلید اصلی: خودم را درک کنم، نه سرزنش
این تغییر نگاه، باعث شد بهتر واکنش نشان دهم و رفتارهایم را بهبود ببخشم.
تصمیمی که همه چیز را تغییر داد
تصمیم بزرگ من این بود که خودم را کمتر قضاوت کنم. به جای سرزنش، از یک تکنیک ساده استفاده کردم:
وقتی ذهنم شروع به انتقاد میکرد، به خودم میگفتم: "فکر نکن! فعلاً ولش کن، عیب نداره. اون لحظه اینطور احساس کردی، پیش میاد."
به جای سرزنش خودم، نکات مثبت را یادآوری میکردم: "آفرین! کارت عالی بود، خیلی خوب از پسش بر اومدی."
به اشتباهاتم نگاه میکردم و میگفتم: "حالا دفعه بعد اینطور عمل میکنم."
این تغییر نگاه، ذهنم را از انتقادهای سخت دور کرد و به جای بزرگنمایی مسائل منفی، کمک کرد روی رفتار درست تمرکز کنم.
یادگیری از دورههای مختلف
تجربههای من ترکیبی از تکنیکهایی بود که از دورههای مختلف مثل NLP، تحلیل رفتار متقابل (TA)، ارتباط با کودک درون و مهارتهای زندگی آموختم. این روشها به من کمک کردند اعتماد به نفسم را تقویت کنم و احساسات خود و دیگران را بهتر درک کنم.
فرمول شخصی خودت را پیدا کن
این روشها برای من جواب دادند، اما نمیتوان گفت یک روش برای همه مناسب است. مهم است که قلق خودت را پیدا کنی و فرمولی بسازی که برای تو جواب دهد. با خودت مهربان باش و به یاد داشته باش که همه چیز قابل بهبود است.
اگر شما هم احساس میکنید در حال سرزنش خودتان هستید، از همین حالا شروع کنید. یک دفترچه بردارید و احساساتتان را بنویسید. ببینید ریشه این احساسات چیست و از چه چیزی ناشی میشود. شما میتوانید تغییر کنید.